وبلاگ شخصی حمید زنده بودی

کلبه ی دلنوشته هایم

ذهنمون آشغال‌دونی نیست! یه تمرین ساده برای آرامش و تمرکز

یه لیوان آب رو تصور کن. چقدر جا داره؟ حالا فکر کن توش کلی مایعات مختلف بریزی، چه وحشتناک میشه!

حالا ذهنمون رو تصور کن. وقتی بی‌هدف تو اینستاگرام می‌چرخیم، چقدر اطلاعات بی‌کیفیت واردش میشه؟ کم‌کم تبدیل میشه به یه آشغال‌دونی اطلاعات. دیدم که میگم! یه نفر از صبح تا عصر سر کاره، از عصر تا شب تو اینستا. خب، مغزت کی فرصت داره اینا رو پردازش کنه؟

حالا بدتر اینه که این روند هر روز تکرار میشه و بعدش می‌پرسیم چرا اینقدر استرس داریم، چرا تمرکز نداریم، چرا بی‌برنامه‌ایم؟ منم همین بودم، اما یه تمرین ساده کمکم کرد.

تمرین چیه؟
روزم رو تقسیم کردم و توی یه بازه‌هایی (مثلاً عصر و شب) هیچ کاری نمی‌کنم! بله، هیچ کاری نکردن هم خودش یه کاره! تو این زمانا بدن و ذهنم خودبه‌خود شروع به نظم دادن میکنن. تو همین لحظات آدم می‌فهمه چقدر کارای بی‌ارزش انجام می‌داده که با مدیریت زمان می‌تونست اصلاحش کنه.

یه مثال از خودم:
صبحا که بیدار می‌شدم، اولین کارم چک کردن گوشی بود و همین باعث می‌شد دیر برسم سر کار. irony ماجرا اینه که فکر می‌کردم کار اداری باعث دیسیپلین میشه، ولی دیدم اوضاع داره بدتر میشه! تا اینکه تصمیم گرفتم صبحا بعد بیدار شدن، گوشی رو چک نکنم.

اول سخت بود، ولی بعد چند روز حس بهتری داشتم. اگه چند ماه ادامه بدم، یعنی نتیجه داده! شاید خنده‌دار به نظر بیاد، اما همین یه تغییر کوچیک توی عادت‌هام حالم رو بهتر کرد.

شما هم یه عادت بد کوچیک دارید که بخواید ترک کنید؟ بیاید باهم تمرین کنیم!

۲۳ اسفند ۰۳ ، ۱۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حمید زنده بودی

بلاگر دوزاری

تمام آنچه در فضای مجازی میبینید دروغی بیش نیست. تمام خنده ها ، منگه ها ، لاکچری لایف ها، در زمینه اش آشوب و استرسه مثل تمام زندگی های عادی. چقدر بده که زندگی بی حامی و سخت خودتون رو با پیج اینستا بلاگرایی که فقط نیمه قشنگشون رو نشون میدن مقایسه میکنید. لباسای مارک ، اندام های خاص، عمل های زیبایی... اوایل متنفر بودم از اینکه بهم بگن بلاگر، اصن بلاگر بودن عین فحش بود برام ، اما رفته رفته با این واژه که منفور بود یکم برام ، کنار اومدم، گفتم حد اقلش تلاش کنم خودم باشم. برای ویو هیچ کار خاصی نکنم ، هرکسی خود واقعیمو دوسداشت بمونه.

از یجا به بعد به همون میزان که مخاطبات توی فضای مجازی بیشتر میشن، آدمای واقعی عمرت کمتر میشن، چون کسی درکی از کارت نداره، مثلا به دوستت میگی وقت ندارم، بعد یهو یجا میبینتت که داری کارتو پیش میبیری میگه مچتو گرفتم فقط برای ما وقت نداری. خلاصه که کم کم آدمای واقعیتو پیدا میکنی. برای من یکی دو نفر بیشتر نمونده البته حضور همونا هم کمرنگ و کمرنگ تر میشه چون هرکدوم دارن توی تخصص خودشون جلو میرن و اونا هم تایم ندارن مثل من.

تعجب میکنم چطور خیلیا با وجود این همه مشغله کاری به زندگی روزمرشون میرسن و حال میکنن . من که صبح تا شب همه جا هستم و هیچ جا نیستم. یکم جدیدا روی سیستم سازی دارم کار میکنم اما خودمو گول نزنم هنوز خیلی عقبم ، اما همینکه از الان به فکرش افتادم خوشحالم .

نمیدونم شما هم  اگر کسی رو توی فضای سیستم سازی میشناسید بهم بگید. توی این شرایط واقعا پر چالش و قاطی پاتیم.

آرزو میکنم هرکسی که رو به پیشرفته ، قدر جلو رفتن و پیشرفتش رو بدونه و در کنارش مدیریتش رو هم یاد بگیره.

۲۲ اسفند ۰۳ ، ۰۸:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حمید زنده بودی

بلاگر شدم | قرار نبود اینجوری بشه، ولی شد

روزی که شروع به کار کردم، برعکس تصور رایج، کسی منو مسخره نکرد یا مانع کارم نشد. از همون ابتدا همه حمایتم کردن و کارهام مورد پسند قرار گرفت. دلیلش این بود که دنبال لودگی نبودم و هدفم چیز دیگه‌ای بود: می‌خواستم بوشهر رو از زاویه‌ی دیگه‌ای نشون بدم. وقتی می‌دیدم مسافرها و گردشگرها دارن از شهرمون کلیپ می‌سازن، با خودم گفتم چرا من که خودم بوشهری‌ام، این کارو نکنم؟ چرا تلاشم رو نکنم که بوشهر رو به یه مقصد گردشگری جذاب تبدیل کنم؟

ادامه مطلب...
۲۹ بهمن ۰۳ ، ۱۴:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حمید زنده بودی

شغل یا دغدغه ؟ قسمت اول

شغل

دبیرستان که بودم ، یکی از موضوعاتی که خیلی بهش فکر میکردم این بود که وقتی مدرسه تموم شد چیکار کنم ؟

خب همیشه به این فکر میکردم که ...

ادامه مطلب...
۲۱ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حمید زنده بودی

با خودت رو راست باش

آدم باید جرات رو راست بودن با خودش رو داشته باشه

حمید زنده بودی

خب ، بریم صر اثل متلب ، داستان از اینجا شروع میشه که یوقتایی خودمون رو تو آینه نگاه میکنیم و به خودمون میگیم ، به به ، چه شاخ شمشادی هستم و خبر نداشتم و کلللللیییی تعریف و تمجید از خودمون ، اما تا حالا به این فکر کردی که اگه این لباس رو نداشتی ، اگه این چهره رو نداشتی ، بازم حرفی واسه گفتن داشتی ؟ یعنی آیا اگه بخواستن تورو فقط بخاطر خودت بخوان ، میخواستنت ؟
حتما میگی :((خب آره معلومه که میخواستن))
بیا با من رو راست باش ، همین الان اگه ازت بپرسن چیکار بلدی کنی ، چی داری جوابشون رو بدی ؟
اگه ازت بپرسن چه خوبیایی داری ، چی میگی بهشون ؟
اگه بهت بگن چند تا کار مثبت که تو زندگیت انجام دادی ، چی بوده ! چی داری که بگی ؟
دنبال این هستم که خودم رو پیدا کنم و همیشه جواب های زیادی به این سوال ها داشته باشم ، تا وقتی که زندم و نفس میکشم از خودم این سوالا رو میپرسم و تو هم بپرس ، شاید یروز تونستی برای جوابات کتاب بنویسی .

۲۲ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۶ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حمید زنده بودی